Lilypie Third Birthday tickers
دوستان اگه در دیدن عکسها با مشکل مواجهین پیشنهاد میشه فعلا از ف-ی-ل-ت-ر شکن یا vpn استفاده بفرمایید.

۱۳۸۸ بهمن ۱۲, دوشنبه

توانايي هاي هانا در ( 1+12 ) ماهگي!

ســـــــــــــــــــــلام.من الان يه هاناي 13 ماهه ام.باور كنين... اينم عكس پاي سيبي كه ماماني براي 13 ماهگيم پخته بود.خودمم ازش ميل كردما.خوب چيزي بود.

ميدونين من تو اين مدت خيلي كارا ياد گرفتم.خيلي بهتر از ماه قبل راه ميرم و كلا چهار دست و پا رفتن رو بي خيالش شدم.كابينهاي خونمون رو بررسي ميكنم تا مطمئن شم چيزي تو خونه كم و كسر نباشه.همه كارهاي سخت خونه به عهده منه ديگه!بس كه اين كارو دوست داشتم آخرش ماماني يه كابينت كوچولو برام خالي كرد و داد به من.خودم هر روز ميرم باز و بسته اش ميكنم و زير و روش ميكنم.همش با خودم ميگم: هانايي باشه!كوچيك هم كه باشه عوضش مال خودته ديگه.اختيارش رو داري!...ببينين ايناهاش.

ديگه چيكاراااااا ميكنم؟...آهان.بعد از يكي دو باري كه "ماما" گفتم ديدم نوچ بابا گفتن هم آسونتره هم خودمونيم ديگههههه بابايي رو خيليييي دوست دارم آخه.پس ماما گفتن رو هم فعلا بي خيال شدم.ولي تا صداي آيفون رو ميشنوم شستم خبر دار ميشه كه بعله باباييم اومده و بابا گويان! مي دوام به طرف در.آخ كه چه كيفي داره بابايي تا ميرسه آدمو تا اون بالا بالاها ميبره...


غير از اين "دردر"-"باي باي"-"جسسسس"-"دو"- "بههههه..."(منظورم همون بنفشه است) هم ميگم...
كارايي كه ميكنم:موقع رفتن باي باي ميكنم...ناز ميكنم...بوس ميكنم...لي لي حوضك بازي ميكنم...قايم موشك بلدم...گل يا پوچ هم بلدم...واکرمو سوار میشم...سي دي پلير روشن ميكنم تا آهنگ تولد بخونه....خودم مي تونم از رو مبل و تخت بالا و پايين برم.حتي وقتايي كه مامانم حواسش نيست از رو صندلي غذا ميپرم و رو ميزش ميشينم.همش ايكي ثانيه ميكشه بابا آسووووووونه.

راستي مامانم اون روزي كه از رو تخت افتادم و اوفي شدم و گريه كردم برام يه كشتي خريد كه من خيلي دوسش دارم.البته فعلا اسباب بازيشو خريده ها! خلاصه كه كشتيم دايره داره.. مربع و چهارگوش و ستاره هم داره...وقتي دگمه اش رو ميزم برام مي خونه sailing…sailing… الان فعلا دارم آموزش هاي لازم رو ميبينم تا شكلها رو عوضي عوضي نچينم.آخه من هنوز خيلي كوچولوام خوب...چه انتظارا دارين شما
تـــــــــازه خودم كتاب هم بلدم بخونم.تازه اونم از نوع ديجيتالي و قصه گــــــــــــــــــــــــــــــو!


ديگه...ديگه...آهان...6 تا هم دندون دارم.4 تا پايين 2 تا گنده اش رو هم بالا !واي از روزي كه ماماني بهم غذاي سفت ميده كه مجبور ميشم بجوام. بابايي همش نگام ميكنه و بهم ميخنده. هي اداي منو در مياره... اه! صبر كن بابايــــــــــــي پير بشي ايشالا...به هم ميرسيــــــــــــــــــــم!(نوشته شده توسط افكار هاناي شيطون بلا)

۵ نظر:

  1. قربونت برم خاله که به زحمت میافتی منو صدا بزنی!
    بوس بوس بوسسسسسسسسسسسسسسسس

    پاسخحذف
  2. سلام سلام به بهار خانوم گل و گل دخمل ماهش هانا ناناز خودم
    آفرین به تو دخمل خوشگلم که اینهمه چیز میز میگی برعکس اهورا خان که فقط عربده کشی بلده!
    دیگه برای خودت مستقل شدی و یه کابینت هم که مامانی داده به خود خودت مبارکت باشه
    عکسات هم که یکی از یکی ماهتره و نمیشه گفت کدومش خوشگلتره

    پاسخحذف
  3. هانا جونم خوبی؟دست مامانی درد نکنه به خاطر خالی کردن کابینت ..خیلی دوست داره دیگه.منم خیلی دوست دارم قشنگم

    پاسخحذف
  4. خوشگل شيرين گندمك
    ببين مامان چقد دوست داره كه اين محبتو كرده واقعا دستش درد نكنه اينجوري به استقلال هانا كمك كرده

    پاسخحذف
  5. عزيز دلم خوش بحالت كه يه كابينت واسه خودت داري.
    دست مامان گلت درد نكنه.
    عكساتم مثل هميشه ماه شدن. دوستت دارم عروسك خانوم

    پاسخحذف