هانا خسته در خواب هفت پادشاه:
و از فرداش هم كه رفتيم گردش و خريد و خريد و خريد...
راستي ما 2 تا دوست خوب رو تو اين سفر ديديم كه با مامانياشون اومدن ديدن هانا و كلي خوشحالمون كردن.وياناي پرنسس و شازده مون رايان.ماماني مطمئنه در آينده هم دوستي اين وروجكها ادامه داره ايشالا و خيلي خوشحاله.
هانا در كنار ويانا:
هانا در كنار رايان:
به مناسبت تعطيلات عيد مراكز خريد يه سري برنامه هاي تفريحي هم داشتن كه واسه هانا تازگي داشت و بعضي هاشون يه كوچولو دخملم رو ترسوند...
ولي بعضي ديگه مثل اين گروه رقص و آوازسيتي سنتر براش جالب بود.شايد به خاطر اينكه كاري به كار خانوم نداشتن و گروه واسه خودش برنامه ساز و آواز داشت.با يه رهبر اركستر با نمك كه بي شباهت به انيشتين خودمون نبود!
البته در كل هانا يه خصوصياتيشو به مامانيش رفته و گردش رو دوست داره.روزي كه رفتيم جاهاي ديدني رو ببينيم كيف ايشون كوك كوك بود...
مركز خريد ابن بطوطه كه البته ما فقط چشممون به درو ديوارش بود و كاري به كار مغازه هاش نداشتيم!!
ماشین سواری با ترس و لرز...
ماشین سواری با اعتماد به نفس...
و اینا هم چند تا عکس دیگه ازگوشه کنار شهر گرفته شده توسط مامانی
Hotel view
پیست اسکی امارات مال
آکواریوم هتل آتلانتیس
...
خوش میگذره؟!!
پاسخحذفشما خیلی عسل هستید خانوم .ممکنه با من دوست بشید
پاسخحذفسلام
پاسخحذفبا گزارشی از همه هانا هایی که دفترچه خاطرات زیباشون رو در لابیرنت اینترنت منتشر می کنند به روز هستیم!گل
سلام به هانا ی خوشگل و خوردنی...سفر خوش گذشت؟؟
پاسخحذفانشالله که همیشه سالمو شاد باشی و همینطور واسه مامی شیطونی کنی ...میبوسمت
هانا, خاله...شما هم سبز شدی؟!!!
پاسخحذفبه به چقدر هانای خوشگل..خوش گذشت؟انشاا... همیشه سالم و شاد باشی ...میبوسمت
پاسخحذف